با این حال، اکثریت آرا برای حمایت از حقوق رای دهندگان در جنوب وجود داشت. اما آن رای – رای به تصویب لایحه انتخابات فدرال 1890، که به دولت ملی برای نظارت بر انتخابات در ایالت های کنفدراسیون سابق قدرت می داد – نتوانست بر مشکلات سنا غلبه کند.
ما نمیتوانیم بدانیم که تاریخ آمریکا در غیاب نهادهای ضد اکثریت ما چگونه میشد. اما مثال بازسازی و پیامدهای آن نشان میدهد که اگر اکثریتها میتوانستند، بدون مانع، برای حمایت از حقوق سیاهپوستان آمریکایی اقدام کنند، ممکن بود اندکی کمتر از آنچه که ما تجربه کردیم، تراژیک باشد.
این بینشی است که ما می توانیم در حال حاضر اعمال کنیم. این اکثریت ملی نیست که حق رای یا حق خودمختاری بدنی را تهدید میکند یا میخواهد آمریکاییهای ترنسجندر را از حق حضور در جامعه مدنی سلب کند (در آخرین نقطه، 64 درصد از آمریکاییها، طبق گزارش مرکز تحقیقاتی پیو، از قوانین یا سیاستهایی حمایت میکند که از تراجنسیتیها در برابر تبعیض در مشاغل، مسکن و فضاهای عمومی محافظت میکنند). اگر به اکثریت آمریکایی ها بستگی داشت – و مهمتر از آن، اگر سیستم سیاسی آمریکا به راحتی اجازه می داد اکثریت ها اراده خود را ابراز کنند – کنگره قبلا قانون حق رای را تقویت می کرد، حقوق سقط جنین را به قانون تبدیل می کرد و از حقوق مدنی حمایت می کرد. LGBTQ آمریکایی ها حتی پیروزیهای قانونی که اکثر آمریکاییها به درستی آن را تحسین میکنند – مانند قانون حقوق مدنی در سال 1964 – تنها با جمع آوری اکثریت قانونگذاران پس از ترور رئیسجمهور امکانپذیر بود.
اگر به اکثریت ملی بستگی داشت، دموکراسی آمریکایی به احتمال زیاد در جایگاه قوی تری قرار می گرفت، به ویژه به این دلیل که ممکن بود دونالد ترامپ رئیس جمهور نمی شد. با وجود این، باورهای عامیانه ما در مورد دولت آمریکا، حفاظهای بسیار مورد تمجید و هنجارهای بیپایان نظام سیاسی ما، دموکراسی ما را به اندازهای که تلاشهای کسانی را که آن را تحقیر و تضعیف میکنند تسهیل کرده است، تضمین نکرده است.
حکومت اکثریت کامل نیست، اما حکومت توسط یک اقلیت محدود و مرتجع – چیزی که در غیاب اصلاحات جدی سیاسی با آن روبرو هستیم – بسیار بدتر است. و بسیاری از ترس ما از اکثریت ها، میراث نسلی بنیانگذار که به دنبال مهار قدرت مردم عادی بود، بی اساس است. همانطور که آبراهام لینکلن گفت تنها حاکمیت اکثریت «تنها حاکم واقعی یک مردم آزاد» نیست. همچنین تنها حاکمیتی است که به طور قابل اعتماد برای محافظت از آن مردم از محرومیت های سلسله مراتبی و استثمار کار کرده است.
اگر دموکراسی اکثریتی، حتی در غل و زنجیرترین حالت خود، محافظ بهتری در برابر استبداد و سوء استفاده از نهادهای اقلیت ماست، پس تصور کنید اگر اجازه دهیم دموکراسی اکثریتی واقعاً در این کشور ریشه دوانده باشد، چگونه ممکن است پیش برویم. ممکن است آزادی اربابان بالقوه آسیب ببیند. از سوی دیگر، آزادی مردم عادی ممکن است شکوفا شود.