وینتون مارسالیس، نوازنده بزرگ شیپور، زمانی به گروهی از دانشجویان فارغ التحصیل کالج گفت: «موسیقی هنر نامرئی است. به درونیترین تمایلات ما شکل و تمرکز میدهد و میتواند به وضوح زندگی درونی ما را با بیدرنگ تکاندهنده نشان دهد.»
خانه خلاق مارسالیس، البته، جاز در مرکز لینکلن است، مجموعه ای از فضاهای اجرا که در طبقه پنجم مرکز تایم وارنر در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک قرار گرفته است. جواهر تاج این مجموعه، اتاق Appel است که توسط رافائل وینولی طراحی شده است، که در 2 مارس درگذشت. این فضا صمیمی و گسترده است، که عمدتاً به لطف عشق رافائل به شیشه و روشی که قاب شهر پذیرفته شده ای را که او بی پایان به آن اختصاص داده بود، می سازد.
در طول زندگی متقاطعمان، ساعات بیشماری غنی و معنادار را با رافائل گذراندم. اما برای درک واقعی او، باید دو بار او را ملاقات کنم: اول به عنوان یک معمار و، سال ها بعد، به عنوان یک موسیقیدان.
او در سال 1983 استودیوی خود را در شهر نیویورک افتتاح کرد. من سال بعد کارم را شروع کردم. اندکی پس از سپتامبر در 11 حمله، او و معمار فردریک شوارتز از من دعوت کردند تا به تیم طراحی Think بپیوندم که آنها برای ایجاد یک مفهوم جدید برای سایت مرکز تجارت جهانی جمع آوری کردند. من در آن زمان در TriBeCa زندگی میکردم و استودیوی رافائل، جایی که برای طوفان فکری همدیگر را ملاقات کردیم، فضایی روبروی خیابان در خیابان وندام در سوهو بود. ما با وحشت در مرکز شهر قدم میزدیم، اکنون به نظر میرسد در یک گفتگوی بیپایان درباره آینده شهرها، بهویژه نیویورک، درگیر شده بودیم.
طرح این سایت، یک جفت برج دوقلو که به سمت بالا مارپیچی میشدند، بافتهای از فولاد و هوا، مرکز تجارت را به یکی از مراکز مدنی و فرهنگی تبدیل میکرد. بسیاری از ما در تیم Think شرکت داشتیم، اما طرحی که برنده مسابقه شد اما توسط دولت وقت رد شد. جورج پاتاکی تا حد زیادی ترکیبی از اعتقاد بی امان فرد به اهمیت زندگی شهری و عشق و اعتقاد رافائل به قدرت زیبایی و فرهنگ بود.
استودیوی رافائل در آن زمان، مانند او، بزرگتر از زندگی به نظر می رسید. فضاها مملو از مدل های شگفت انگیز بود که بسیاری از آنها مطالعاتی در مقیاس بزرگ داشتند. ما در مورد طرحهای سایت مرکز تجارت جهانی و چگونگی ایجاد محیطهای ساخته شده که حس هدف مدنی را تقویت میکند، بحث خواهیم کرد. قویترین خاطرهام از آن فرآیند این است که دستش را روی شانهام تکیه میدهم، در حالی که با تعجب به چیزی که میکشم نگاه میکرد و نشست، عینکهایش را پایین انداخت و – گاهی با مهربانی، گاهی نه چندان زیاد – انتقاد یا پیشنهادی همیشه هوشمندانه ارائه کرد.
او یک معمار وسواسی بود، مداد در دست، همیشه در سراسر کشورها و قارهها طراحی و طراحی میکرد. اما او همچنین یک پیانیست آموزش دیده کلاسیک بود. و چیزی که من متوجه شدم این است که شناخت واقعی رافائل بدون قدردانی از محوریت موسیقی و اجرا در زندگی او ممکن نبود.
میدانستم که در دفاتر یک پیانو قرار دارد – در واقع دو پیانوی کنسرت Steinway D از هامبورگ، بعداً یاد خواهم گرفت. (اخیراً، به گفته پسرش، رومان، او یکی از آندراس شیف، پیانیست بریتانیایی را نگه داشته است.) از هر دو پیانو به خوبی استفاده می شد، زیرا رافائل برای کاهش فشار به موسیقی – اغلب باخ – تکیه می کرد.
دوست او برنارد گلدبرگ، دلال آثار هنری و هتلدار سابق، به همان اندازه که به موسیقی کلاسیک علاقه داشت، از زمانی می گوید که رافائل در حال طراحی مجدد هتل راجر ویلیامز، از جمله فضایی برای اجرای موسیقی مجلسی رایگان بود. در میانه یک گفتگو، معمار ناگهان از صندلی خود بیرون آمد، به سمت Steinway رفت و شروع به نواختن یک توکاتا باخ کرد. او بازی را تمام کرد، به سمت برنارد بازگشت و گفت: “حالا بیایید به این چیزها بپردازیم” و گفتگوی طراحی را ادامه داد.
من تازه شروع کردم به بازگشت به پیانو، برای اولین بار از دوران کودکی، با یک معلم پیانو خارق العاده، سیمور برنشتاین. در سال 2016 تمریناتم را با سطحی از توجه که غیرممکن میدانستم از سر گرفته بودم. در آن زمان بود که سرانجام با رافائل به عنوان یک نوازنده آشنا شدم.
این در یک رویداد در جاز در مرکز لینکلن بود. ما در مورد فضا بحث میکردیم – سازگاری اتاقها، امکان اجرای رسیتالهای صمیمی و اجراهای بزرگتر – و من اشاره کردم که دوباره شروع به مطالعه پیانو کردم. از آن لحظه به بعد، صحبتهای ما درباره موسیقی بود: او اصرار داشت که چگونه دوران کودکی او را پر کرده است، لذت تمرین، ماهیت شکل هنری، و تفاوت آن با طراحی و معماری. او به قول معروف موسیقی و معماری متضاد یکدیگرند، موسیقی کاملاً انتزاعی است. او با تکرار مارسالیس گفت: «به نوعی، دانستن اینکه انتزاع واقعی چیست، فوقالعاده سازنده بوده است». او اغلب اصرار میورزد که معماری مبارزه با جاذبه است. کار نوازنده خلق زیبایی است.»
چند ماه بعد در “کلاس بازی” که سیمور در خانه اش در خیابان 79 ترتیب داده بود، حاضر شدم. سیمور که اکنون 95 ساله است و هنوز به عنوان یک معلم الهام بخش در اوج است، از گروهی از شاگردان بلندمدت خود خواسته بود تا هر کدام قطعه جدیدی را که روی آن کار می کردند، بنوازند و پس از آن گفتگویی انجام شد. وقتی وارد شدم، از دیدن رافائل به کناری شوکه شدم. از او پرسیدم که چه بازی می کند و او گفت که برای شنیدن من آمده است. من به طرز باورنکردنی متاثر شدم و به همان اندازه وحشت داشتم.
رافائل و من به کار روی پروژههای مختلف طراحی ادامه میدهیم، اخیراً ساختمان مسکونی NEMA در شیکاگو، جایی که او ساختار را انجام داد و من دکوراسیون داخلی را انجام دادم. اما ارتباط ما متفاوت بود. موسیقی به زبان مشترک ما تبدیل شده بود، همانطور که ما در مورد ریتم و ساختار فضاهای بیرونی صحبت میکردیم که هر دو بسیار مهم میدانستیم.
من از تمایزی که رافائل سعی دارد بین معماری و موسیقی ایجاد کند قدردانی می کنم. اما من متقاعد نشده ام که او کاملاً آن را باور داشته باشد. در همان مصاحبه ای که در مورد معماری و جاذبه و موسیقی و زیبایی صحبت کرد، او برای تصدیق استثناها مکث کرد – پروژه هایی که این دو کاملاً با هم ترکیب شدند. او به موسسه مطالعات بیولوژیکی سالک در سن دیگو اشاره کرد. معمار لوئیس کان که با جوناس سالک بر روی طراحی کار می کرد، پردیسی را ایجاد کرد که در آن هر ساختمان منحصر به فرد است اما به نوعی متحد است، یادداشت هایی تقریباً نامرئی به هم متصل می شوند. رافائل قدم گذاشتن به میدان بین دو سازه طولانی را توضیح داد و گفت: “احساس میکنید چیزی تحت تأثیر قرار میگیرید که به شما احساس خوبی میدهد.”
کار رافائل – طراحی او برای سایت مرکز تجارت جهانی. تالار رز در جاز در مرکز لینکلن. ترمینال او در فرودگاه کاراسکو در مونته ویدئو، اروگوئه. مرکز هنرهای نمایشی کیمل، خانه ارکستر فیلادلفیا، و بسیاری دیگر – موفق شد ماندگاری ملموس و واقعی را با “هنر نامرئی” مارسالیس ادغام کند. چیزی متعالی در آنها وجود دارد، چیزی نادیده که وقتی وارد آنها می شوید تجربه می کنید. هنگامی که با آنها روبرو می شوید، “چیزی تحت تاثیر قرار می گیرید که به شما احساس خوبی می دهد.” به عبارت دیگر، ساختمان های او فقط وجود ندارند. آنها انجام دادن.